14نکته ی کلیدی در الگوی پیشرفت ایرانی_اسلامی در نظرات رهبر معظم انقلاب
1. اولاً کلمهى «پیشرفت» را ما با دقت انتخاب کردیم؛ تعمداً نخواستیم کلمهى «توسعه» را به کار ببریم. علت این است که کلمهى توسعه، یک بار ارزشى و معنائى دارد؛ التزاماتى با خودش همراه دارد که احیاناً ما با آن التزامات همراه نیستیم، موافق نیستیم. ما نمی خواهیم یک اصطلاح جاافتادهى متعارف جهانى را که معناى خاصى را از آن میفهمند، بیاوریم داخل مجموعهى کار خودمان بکنیم. ما مفهومى را که مورد نظر خودمان است، مطرح و عرضه میکنیم؛ این مفهوم عبارت است از «پیشرفت».
2. در خصوص ایرانى بودن الگو، علاوه بر آنچه که دوستان گفتند؛ که خوب، شرائط تاریخى، شرائط جغرافیائى، شرائط فرهنگى، شرائط اقلیمى، شرائط جغرافیاى سیاسى در تشکیل این الگو تأثیر میگذارد - که قطعاً اینها درست است - این نکته هم مطرح است که طراحان آن، متفکران ایرانى هستند؛ این کاملاً وجه مناسبى است براى عنوان ایرانى؛ یعنى ما نمیخواهیم این را از دیگران بگیریم؛ ما میخواهیم آنچه را که خودمان لازم میدانیم، مصلحت کشورمان میدانیم، آینده مان را میتوانیم با آن تصویر و ترسیم کنیم، این را در یک قالبى بریزیم. بنابراین، این الگو ایرانى است.
3. از طرف دیگر، اسلامى است؛ به خاطر اینکه غایات، اهداف، ارزشها و شیوههاى کار، همه از اسلام مایه خواهد گرفت؛ یعنى تکیهى ما به مفاهیم اسلامى و معارف اسلامى است. ما یک جامعهى اسلامى هستیم، یک حکومت اسلامى هستیم و افتخار ما به این است که میتوانیم از منبع اسلام استفاده کنیم. خوشبختانه منابع اسلامى هم در اختیار ما وجود دارد؛ قرآن هست، سنت هست و مفاهیم بسیار غنى و ممتازى که در فلسفهى ما و در کلام ما و در فقه ما و در حقوق ما وجود دارد. بنابراین «اسلامى» هم به این مناسبت است.
4. الگو هم نقشهى جامع است. وقتى میگوئیم الگوى ایرانى - اسلامى، یعنى یک نقشهى جامع. بدون نقشهى جامع، دچار سردرگمى خواهیم شد؛ همچنان که در طول این سى سال، به حرکتهاى هفت و هشتى، بىهدف و زیگزاگ مبتلا بودیم و به این در و آن در زدیم. گاهى یک حرکتى را انجام دادیم، بعد گاهى ضد آن حرکت و متناقض با آن را - هم در زمینهى فرهنگ، هم در زمینهى اقتصاد و در زمینههاى گوناگون - انجام دادیم! این به خاطر این است که یک نقشهى جامع وجود نداشته است. این الگو، نقشهى جامع است؛ به ما میگوید که به کدام طرف، به کدام سمت، براى کدام هدف داریم حرکت میکنیم.
5. البته اینکه ما میگوئیم ایرانى یا اسلامى، مطلقاً به این معنا نیست که ما از دستاوردهاى دیگران استفاده نخواهیم کرد؛ نه، ما براى به دست آوردن علم، هیچ محدودیتى براى خودمان قائل نیستیم. هر جائى که علم وجود دارد، معرفتِ درست وجود دارد، تجربهى صحیح وجود دارد، به سراغ آن خواهیم رفت؛ منتها چشمبسته و کورکورانه چیزى را از جائى نخواهیم گرفت. از همهى آنچه که در دنیاى معرفت وجود دارد و میشود از آن استفاده کرد، استفاده خواهیم کرد.
6. عرصههاى این پیشرفت را به طور کلى بایستى مشخص کنیم. چهار عرصهى اساسى وجود دارد،
7. عرصهى دوم - که اهمیتش کمتر از عرصهى اول است - عرصهى علم است. در علم باید ما پیشرفت کنیم. البته علم هم خود، محصول فکر است.
8. عرصهى سوم، عرصهى زندگى است، که قبلاً عرض کردیم. همهى چیزهائى که در زندگى یک جامعه به عنوان مسائل اساسى و خطوط اساسى مطرح است، در همین عنوان «عرصهى زندگى» میگنجد؛ مثل امنیت، مثل عدالت، مثل رفاه، مثل استقلال، مثل عزت ملى، مثل آزادى، مثل تعاون، مثل حکومت. اینها همه زمینههاى پیشرفت است، که باید به اینها پرداخته شود.
9. عرصهى چهارم - که از همهى اینها مهمتر است و روح همهى اینهاست - پیشرفت در عرصهى معنویت است. ما بایستى این الگو را جورى تنظیم کنیم که نتیجهى آن این باشد که جامعهى ایرانى ما به سمت معنویتِ بیشتر پیش برود.
10. مسئلهى دومى که مسئلهى اساسى است، قضیهى معاد، قضیهى محاسبه، قضیهى تمام نشدن قضایا با زوال جسم - با مرگ - است؛ این خیلى مسئلهى مهمى است؛ این که حساب و کتابى در کار است؛ «فمن یعمل مثقال ذرّة خیرا یره». ملتى که این اعتقاد را داشته باشد و در برنامهى عملىاش این معنا باشد که «فمن یعمل مثقال ذرّة خیرا یره. و من یعمل مثقال ذرّة شرّا یره»،در زندگىاش تحول اساسى به وجود خواهد آمد. اعتقاد به امتداد نتائج عمل، ایثار و جهاد را معنا میبخشد و منطقى میکند. یکى از ابزارهاى مهم ادیان - که در اسلام به طور واضحى وجود دارد - مسئلهى جهاد است. جهاد باید همراه با ایثار باشد؛ والّا جهاد نخواهد شد. ایثار یعنى ازخودگذشتگى. در منطق عقل ابزارى، ازخودگذشتگى یک امر بىمنطقى است.... باید اینها جزو الگوى پیشرفت بیاید و در پیشرفت یک جامعه معنا پیدا کند. بنابراین مسئلهى اصلى، مسئلهى توحید و مسئلهى معاد است...... بعد مسئلهى عدم تفکیک دنیا و آخرت است؛ «الدّنیا مزرعة الأخرة»،(
11. مسئلهى دیگر، مسئلهى انسان است؛ نگاه اسلام به انسان، محور بودن انسان. این موضوع در اسلام خیلى معناى وسیعى دارد. خوب، پیداست انسان اسلامى با انسانى که در فلسفههاى مادى غرب و پوزیتیویسم قرن نوزده و اینها مطرح است، بکلى متفاوت است؛ این یک انسان است، آن یک انسان دیگر است؛ اصلاً تعریف این دو انسان یکى نیست. لذا محور بودن انسان هم در اسلام با محور بودن انسان در آن مکاتب مادى بکلى متفاوت است. انسان، محور است. همهى این مسائلى که ما داریم بحث میکنیم: مسئلهى عدالت، مسئلهى امنیت، مسئلهى رفاه، مسئلهى عبادت، براى این است که فرد انسان سعادتمند شود.
12. مسئلهى بعد، مسئلهى حکومت است؛ که باز در این باب هم اسلام نظرات ویژهاى دارد. صلاح فردى در امر حکومت در اسلام، یک امر بسیار مهم و اساسى است. هر کسى به هر اندازهاى از مدیریت که میخواهد مباشرت کند، بایستى صلاحیت آن را در خودش به وجود بیاورد یا در خودش ببیند و بپذیرد؛ بدون این، عمل نامشروعى انجام داده. عدم علو، عدم اسراف، عدم استئثار، مسئلهى مهمى در امر حکومت است.
13. در خصوص مسئلهى اقتصاد، آقایان بحثهاى خوبى کردید. «کى لا یکون دولة بین الأغنیاء منکم» یک معیار مهمى است. مسئلهى عدالت، بسیار مهم است. یکى از ارکان اصلى این الگو باید حتماً مسئلهى عدالت باشد. اصلاً عدالت معیار حق و باطل حکومتهاست. یعنى در اسلام اگر چنانچه شاخص عدالت وجود نداشت، حقانیت و مشروعیت زیر سؤال است.
14. مسئلهى دیگر، نگاه غیرمادى به اقتصاد است. بسیارى از این مشکلاتى که در دنیا پیش آمده، به خاطر نگاه مادى به مسئلهى اقتصاد و مسئلهى پول و مسئلهى ثروت است..... تولید ثروت در اسلام مطلوب است؛ منتها با نگاه الهى و معنوى. نگاه الهى و معنوى این است که از این ثروت براى فساد، براى ایجاد سلطه، براى اسراف نباید استفاده کرد؛ از این ثروت بایستى براى سود جامعه بهره برد. و بقیهى مسائل فراوانى که وجود دارد.