یادداشت روز

بر آن شدم دغدغه هایم را روی کاغذ بیاورم.

یادداشت روز

بر آن شدم دغدغه هایم را روی کاغذ بیاورم.

یادداشت روز

«من المؤمنین رجال صدقواماعاهدواالله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر ومابدلواتبدیلا...»
درمیان مؤمنان ،مردانی هستند که برسرعهد وپیمانی که با خدا بستند ،صادقانه ایستاده اند ، بعضی از آنها پیمان خود را به آخر رسانده ودر راه خدا شربت شهادت نو شیدند و بعضی دیگر در انتظارند و هرگز تغییرو تبدیلی در عهد وپیمان خود نداده اند...
احزاب/23...

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۷ بهمن ۹۶، ۰۱:۴۹ - پروژه هوش مصنوعی
    عالی
پیوندها

۶ مطلب توسط «سعیده عطائی» ثبت شده است

حضور فعال گروه‌های سیاسی در کشورمان از امتیازات مردم‌سالاری دینی و رخ‌نمایی اراده و افکار اجتماعی بالنده‌ای است که می‌تواند رشد و تعالی همه‌جانبه کشور را تقویت نماید. اما نگاه بعضی از گروه‌های سیاسی به رویدادهای رقبای سیاسی‌شان، گاهی از مرز تحلیل فراتر رفته، به سبک احزاب سیاسی مرسوم در غرب، مواضعی می‌گیرند که زیبنده تعاملات سیاسی داخل نظام نیست.

ساده‌تر اینکه در عوض کسب ارزش‌های اجتماعی و طی اعتمادسازی از مسیر خدمت و شایستگی، راه موفقیت خود را عدم توفیق رقیب تلقی می‌کنند. گاهی این‌گونه تحلیل‌ها تا جایی ادامه دارد که با ایجاد نفاق‌افکنی و طرح مسائل تفرقه‌افکنانه در درون جبهه رقیب، شکست تلاش‌های آنان را آرزومندند.

شاهد مثال برخورد گروهی از اصحاب جبهه موسوم به اصلاح‌طلب کشور با برگزاری نشست‌های همگرایی اصولگرایان که چهارمین جلسه آن در هفته گذشته با حضور جمع کثیری از مؤثرین اصولگرا و با حضور آیت الله موحدی کرمانی و سخنرانی آیت الله مصباح یزدی در تهران برگزار شد. البته رویداد مهمی بود که نظر و توجه سیاسیون داخلی و خارجی را به خود جلب کرد. رادیوی آمریکا و بی بی سی هم به آن پرداختند. از تحلیل‌های نفاق افکنانه آن‌ها معلوم بود که نفس برگزاری و حضور همدل این مجموعه دشمن شکن بود

در واقع بر هیچ کس پوشیده نیست که از مفاهیم رایج در جامعه و ادبیات سیاسی امروز کشور که در رقابت و چالش با یکدیگر می‌باشند، اصولگرایی و اصلاح‌طلبی است. هر چند اصولگرایی در ذات خود در تقابل با اصلاح‌طلبی قرار ندارد و اصلاح‌طلب حقیقی جز بر پایة اصول، امکان اصلاحگری ندارد، امّا پیروان دو جریان در عمل تفاوت‌ها و تضادهای خاصی دارند. حال با وجود این واقعیت در جامعة امروزی، از آنجا که گروه‌های زیادی خود را اصولگرا می‌نامند و نیز گروه‌های دیگری عنوان اصلاح‌طلب را با خود می‌کشند این سؤال مطرح می‌شود که شاخص‌های اصولگرایی و اصلاح‌طلبی چیست؟

در‌ این نوشتار سعی داریم ضمن بررسی جریان اصولگرایی به عنوان یکی از مؤثرترین جریانات سیاسی کشور در عرصه انتخابات و سیاستگذاری‌های کلان، به بررسی دیدگاه‌های مقام معظم رهبری به عنوان رهبر فکری تمام جریانات موسوم به اصولگرا پیرامون شاخصه‌ها و نمادهای اصولگرایی بپردازیم و همچنین با توجه به جلسات اخیر این جبهه فکری و تلاش مقدس‌شان برای انسجام و وحدت در راه ارائه نظرات و بررسی بیانات چند تن از سران جبهه فکری اصولگرایی چون: حضرت آیت الله مصباح یزدی، حضرت آیت الله علم الهدی و حضرت آیت الله موحدی کرمانی قدم برداریم و در پایان به این سؤال عمیق موشکافانه پاسخ بدهیم که آیا نهایتا اصولگرایان به وحدت خواهند رسید؟ چرا که پاسخ این سوال به ما کمک می‌کند که موفقیت این طیف گسترده را در انتخابات‌های پیش رو ارزیابی کنیم چرا که تقریبا همه هم‌اکنون متفق‌القولند که برای پیروزی راهی جزاین نیست

اولا در جهت بررسی عقاید و دیدگاه‌های مقام معظم رهبری به عنوان ستون اصلی این نوشتار، باید به سال‌ها قبل بازگردیم. آری هنوز یک سال از عمر دولت نهم نگذشته است که حضرت آقا ضمن بررسی عملکرد دولت اصولگرا، به ذکر شاخصه‌های اصلی اصولگرایی می‌پردازند:

شاخصه‌ی اول «عدالت‌خواهی و عدالت‌گستری» است. به زبان آسان است؛ اما در عمل بسیار کار دشواری است و مقدمات بسیاری لازم دارد.

«فسادستیزی» شاخصه‌ی دیگری است. «سلامت اعتقادی و اخلاقىِ مسئولان کشور» ـ بخصوص مسئولان عالی‌رتبه، در سطوح دولت و معاونین و از این قبیل ـ بسیار مهم است و شاخصه‌ی دیگری است که از لحاظ اعتقادی و اخلاقی اشخاص سالمی باشند.

«اعتزاز به اسلام» یکی دیگر از شاخصه‌های اصولگرایی است. آنچه را که اسلام به ما آموخته، اگر ما درست یاد گرفته باشیم و دچار کج‌فکری و انحراف و غلط فهمی نشده باشیم، چیزی است که باید به آن افتخار کنیم.

«تواضع و نغلتیدن در گرداب غرور» هم یکی از شاخصه‌هایی است که لازمه‌ی اصولگرایی است؛ ما در معرض این هستیم. ببینید. ما خودمان باید مواظب باشیم حرف‌هایی که در تمجید و ستایش ما می‌زنند، این‌ها را باور نکنیم. ما باید به درون خودمان نگاه کنیم: «الانسان علی نفسه بصیرة»؛ نقص‌ها، مشکلات و کمبودهای‌مان را نگاه کنیم و فریب نخوریم. این فریب خوردن، انسان را در دام و گرداب غرور می‌اندازد. اگر انسان خودش را بد برآورد کرد، آن وقت دیگر نجات پیدا نمیکند.

«سعه‌ی صدر و تحمل مخالف» که از جمله‌ی شاخصه‌هایی است که جزوِ پایه‌های اصولگرایی است.

«انس با خدا، انس با قرآن و استمداد دائمی از خدا»؛ این آخری ـ که از شاخصه‌های اصولگرایی است ـ تضمین‌کننده‌ی همه‌ی آن چیزهایی است که قبلاً عرض کردیم. انس با خدا یادتان نرود

«شایسته‌سالاری»، «نظارت بر عملکرد زیرمجموعه» و «تلاش بی‌وقفه برای این خدمات»، «قانون‌گرایی»، «شجاعت و قاطعیت در بیان و اعمال آنچه که حق است»، «خردگرایی و تدبیر و حکمت در تصمیم‌گیری و عمل»، « اجتناب از اسراف و ریخت‌وپاش »، « ساده‌زیستی و مردم‌گرایی»، « مسئولیت‌پذیری و پاسخگویی»، «اهتمام به علم و پیشرفت علمی»، « اجتناب از هواهای نفس چه هوای نفس شخصی، چه هوای نفس گروهی» هم از دیگر شاخصه‌های اصولگرایی مورد اشاره ایشان است.

ایشان همچنین در دیدار با کارگزاران نظام در همان سال 85 بدین گونه شاخصه‌های اصولگرایی را بیان می‌کنند:

اصول‌گرایی نحله یا جریانی در مقابل دیگر جریان‌های رایج سیاسی نیست و تقسیم‌بندی گروه‌ها به اصول‌گرا و اصلاح‌طلب و یا اسامی دیگر تقسیم‌ بندی صحیحی نیست، چرا که هرکس و هر جریانی که به مبانی انقلاب علاقه‌مند و پایبند و هر نامی که داشته باشد، جزو اصول‌گرایان است.

رهبر انقلاب با بیان هشت شاخص مهم اصول‌گرایی، خاطرنشان کردند: مهم‌ترین شاخص اصول‌گرایی، ایمان و هویت اسلامی و انقلابی است. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با استناد به آیه‌ی قرآنی «جادِلهُم بِالَّتی هِیَ أحسَن» بر لزوم استفاده از بهترین روش‌ها در بحث با طرفداران دیدگاه‌های مختلف، تأکید کردند و افزودند: ایمانی که جزو شاخص‌های مهم اصول‌گرایی است، به هیچ‌وجه و با هیچ سخن و اقدامی، آتش تعصب‌های فرقه‌ای را دامن نمی‌زند.

رهبر انقلاب اسلامی در تبیین دیگر شاخصه‌های مهم اصول‌گرایی به عدالت اشاره کردند و افزودند: رشد اقتصادی باید همپای عدالت پیش برود و تفکری که ابتدا در پی توسعه و رشد اقتصادی و سپس اجرای عدالت است، تفکری منطقی نیست.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای حفظ استقلال همه‌جانبه‌ی کشور را به عنوان یکی دیگر از شاخص‌های اصول‌گرایی مطرح کردند و افزودند: هر جریان و تفکری که به دنبال رهایی از اختاپوس تحمیل‌شده‌ی فرهنگ غربی نیست و به استقلال سیاسی ـ اقتصادی کشور و ملت بی‌توجه است، جزو اصول‌گرایان محسوب نمی‌شود.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای تقویت خودباوری و اعتماد به‌ نفس در همه‌ی زمینه‌ها را دیگر شاخص اصول‌گرایی خواندند و افزودند: باید با خودباختگی مزمنی که ده‌ها سال بر این ملت تحمیل شد، مبارزه کرد.

ایشان جهاد علمی را نیز جزو مبانی اصول‌گرایی برشمردند و تثبیت و تعمیم آزادی و آزاداندیشی را دیگر شاخص اصول‌گرایی دانستند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای اصلاحات را به مفهوم صحیح آن جزو مبانی اصول‌گرایی برشمردند و افزودند: اصلاحات اصول‌گرایانه و اصول‌گرایی مصلحانه در هم تنیده هستند و با اصلاحات آمریکایی و اصلاحات رضاخانی که در واقع افسادات هستند و نه اصلاحات، کاملاً متفاوتند. ایشان قانون اساسی را معیار اصلاحات خواندند و افزودند: اصلاحات باید ضابطه‌مند و مبتنی بر ارزش‌ها و معیارهای اسلامی و ایرانی باشد. در همین رابطه در جایی دیگر نیز ایشان فرمایشی دارند:

بنده دعوای اصلاح‌طلب و اصولگرا را هم قبول ندارم؛ من این تقسیم‌بندی را غلط می‌دانم. نقطه‌ی مقابل اصولگرا، اصلاح‌طلب نیست؛ نقطه مقابل اصلاح‌طلب، اصولگرا نیست. نقطه‌ی مقابل اصولگرا، آدم بی‌اصول و لاابالی است؛ آدمی که به هیچ اصلی معتقد نیست؛ آدم هرهری مذهب است. یک روز منافع او یا فضای عمومی ایجاب می‌کند که بشدت ضد سرمایه‌گذاری و سرمایه‌داری حرکت کند، یک روز هم منافع‌اش یا فضا ایجاب می‌کند که طرفدار سرسخت سرمایه‌داری شود؛ حتّی به شکل وابسته و نابابش! نقطه‌ی مقابل اصلاح‌طلبی، افساد است. بنده معتقد به اصولگرای اصلاح‌طلبم؛ اصول متین و متقنی که از مبانی معرفتی اسلام برخاسته، با اصلاح روش‌ها به صورت روزبه‌روز و نوبه‌نو.

رهبر انقلاب اسلامی شکوفایی اقتصادی کشور و رسیدگی به زندگی مردم را به عنوان هشتمین شاخص مهم اصول‌گرایی مطرح کردند و افزودند: حمایت از سرمایه‌گذاری، مقابله با بیکاری، کارآفرینی و تولید، مبارزه‌ی جدی با قاچاق و فساد، ثبات و شفافیت و انسجام مقررات اقتصادی، بازاریابی جهانی، استفاده‌ی صحیح از نفت و توجه همزمان به برنامه‌های راهبردی کشور، از جمله مسائلی است که باید مورد توجه جدی قرار داشته باشد.

 

همین مطلب در سایت خبری-تحلیلی سمعک

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۳ ، ۰۰:۳۷
سعیده عطائی

بی شک افزایش اظهار نظرات علیه پدیده ی شوم به اصطلاح ازدواج سفید-بخوانید سیاه-نویدبخش جایابی تفکر پیش گیری قبل از درمان در جامعه ی ماست. نگرانی در مورد ازدواج سفید تا جایی پیش رفته که بسیاری از مسئولان هم از این پدیده اجتماعی ابراز نگرانی کرده اند .           

تعریف ازدواج سفید

بنابر اولین تعریف های دانشنامه ای برای این سبک زندگی، ازدواج سفید سبکی از زندگی مشترک است که در آن دو نفر بدون ازدواج رسمی که در مدارک تشخیص هویت قید شود، با یکدیگر زندگی مشترک تشکیل می‌دهند و متاسفانه همچون همسران رسمی و عقدی با یکدیگر رابطه عاطفی و جنسی برقرار می کنند.

ریشه ی این ازدواج در غرب

 ثمودی متخصص روان شناسی در این باره می گوید: این پدیده نخستین بار در آمریکا و در پی جنبشی پدیدار شد که "جنبش آزادی زن" نام داشت.این جنبش ظاهراً با هدف ایجاد تغییراتی در نظام اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه آمریکا انجام شد و هدف آن برقراری شرایط عادلانه و مساوی برای زنان بود.

 اما آنچه واقعاً اتفاق افتاد پدیده ای بود که بعدها "انقلاب جنسی" نام گرفت و نتیجه آن رواج رفتارهای نابهنجار و بی بند و باری هایی بود که به غلط آزادی زنان نام گرفت.یکی از تبعات این اتفاق برقراری ارتباطاتی بود که خارج از ضوابط قانونی و معیارهای اخلاقی به وجود می آمد بر این اساس ازدواج سفید هم یکی از همین روابط خارج از عرف و غیرقانونی بود که امروز متأسفانه شاهد نمونه هایی از آن در میان جوانانمان هستیم.

 

مراحل ازدواج سفید

این پدیده در دیدگاه دکتر سعید منتظرالمهدی معاون اجتماعی ناجا دارای پنج مرحله است. آن مراحل عبارتند از:

 

1.مرحله آشنایی. در این مرحله دختر و پسر در خیابان یا در مکان‌های دیگر با یکدیگر آشنا می‌شوند، سپس «خودافشاگری» می‌کنند و دردها، محرومیت‌ها و طرد شدن‌های مکرر خود را با یکدیگر در میان می‌گذارند. (اغلب در میان مشکلات و بدبختی‌های خود نیز اغراق می‌کنند تا حس ترحم و دلسوزی دیگری را تحریک کنند.)

 

2.مرحله عاشق شدن. پس از آنکه دوطرف از دردهای بی‌شمار، محنت‌های فراوان  و مصایب پر تعداد خود گفتند، بیش از پیش به یکدیگر نزدیک می‌شوند. این نزدیکی به نوعی عشق منجر می‌شود؛ لیکن نه عشقی که موجب تعالی و رشد می‌شود بلکه عشقی که مترصد جبران محرومیت‌های گذشته است.

 

3.مرحله به هم پیوستن. پس از آنکه طرفین احساس کردند یکدیگر را می‌فهمند تصمیم به با هم زیستن می‌گیرند. لیکن چون به صورت کامل «اجتماعی نشده‌اند» و «وجدان اخلاقی» (سوپر ایگو) قوی ندارند، برای با هم زیستن راه کجروانه و ناهنجار را پیش می‌گیرند.

 

4.بروز تعارض و تنش. نیازی به حجت نیست افرادی که تن به ازدواج سیاه می‌دهند دنیایی سرشار از تعارض، کشمکش و مسائل حل نشده دارند به همین خاطر، در اندک زمانی پس از شروع زیست مشترک، روابط آنها به کشمکش و درگیری می‌انجامد و عشق و عاطفه اولیه به تمامی، رنگ می‌بازد و جای خود را به نفرت، کینه و خودسرزنشگری می‌دهد.

 

5.خاتمه زیست مشترک و احساس شرمساری. زیست سیاه مشترک دیری نمی‌پاید چرا که به‌گونه‌ای ناهنجار شکل گرفته است و لاجرم با ظهور و بروز تعارض‌ها، دو طرف قادر به بهره‌گیری از ساز و کارهای منطقی و عقلانی برای از میان راندن تعارض‌های پدید آمده و اختلافات ظاهر شده، نیستند.

 

دلایل گرایش به ازدواج سفید

از  جمله دلایل شکل گیری این ازدواج مشکلات اقتصادی...بیکاری...و بخصوص قیمت سرسام اور مسکن که هیچ تناسبی با درامد طبقه متوسط ندارد، می باشد.دلیل این که چرا یک چنین روابطی رو به گسترش است فقط اقتصادی نیست و می شود به دلایل دیگری هم   از جمله سست شدن اعتقادات مذهبی لااقل در بخشی از جامعه ....عدم پذیرش مسئولیت توسط نسل جدید....تجرد قطعی بخشی از جوانان بخصوص دختران  و همچنین افزایش مردان تنها و زنان بیوه که ناشی از افزایش طلاق در جامعه است و همچنین استقلال طلبی زنان تحصیل کرده و استقلال اقتصادی انان که یک دلیل عمده است اشاره کرد....ولی هر دلیلی که داشته باشد در یک جامعه اسلامی که اصولا این روابط پذیرفته نمی شود  و زنان در این رابطه بیشترین اسیب را می بینند و اصولا تاوان این نوع روابط را اغلب زنان می پردازند بعنوان مثال فرض کنید زنی در یک چنین رابطه ای بچه دار شود و یا اگر اطرافیان از یک چنین رابطه ای اگاه شوند این زن چه آینده ای خواهد داشت؟

 

پیامدهای حقوقی ازدواج سفید

علی احمدی، وکیل و مشاور حقوقی خانواده در مورد این نوع ازدواج و پیامدهای حقوقی آن می گوید: «چنین رابطه ای زنا تلقی می شود و فرزند ناشی از آن فاقد مشروعیت قانونی است، چون نسبت فرزندی او با پدر قابل اثبات نیست.»

در چنین مواردی اغلب زن به خاطر پرهیز از بی آبرویی به دنبال اثبات رابطه ابویت فرزند و والد نمی رود و حتی اگر ادعا کند که صیغه بوده است، در صورت انکار مرد، ادعای زن، به خاطر ثبت نبودن، قابل اثبات نیست.

در این میان فرزندان بی پدر و بی خانواده ای باقی می مانند که نه آن ها از والدین ارث می برند و نه والدین از آن ها. گرچه سایر حقوق این کودکان چون بقیه کودکان است، اما معمولاً کسی حضانت آنان را بر عهده نمی گیرد، مگر اینکه یک پروسه پیچیده قانونی طی شود. در این موارد سپردن حضانت به مادر محتمل تر است و زن چه از نظر روانی و چه از نظر حقوقی شکست خورده و بلاتکلیف باقی می ماند.

 

در مجموع، ازدواج سفید میکروبی است که تنها موجب آلودگی ذهن مردان و نابودی شخصیت و حرمت زنان می شود و بنظر می رسد علاوه بر کار فرهنگی نیاز به یک برنامه ریزی گسترده و مناسب در جهت آسان سازی ازدواج صحیح و متناسب با فرهنگ ایرانی اسلامی از جمله، ایجاد اشتغال پایدار برای جوانان، مسکن، و ... می باشد.

همین مطلب در پایگاه خبری-تحلیلی سمعک

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۳ ، ۱۸:۲۴
سعیده عطائی

بررسی حقوق زنان سیاهپوست در آمریکا

سه شنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۳، ۰۴:۰۳ ب.ظ

 تحلیلی پیرامون رعایت حقوق زنان سیاهپوست در ایالات متحده آمریکا


درروزهای اخیر بارها وبارها از اخبار می شنویم که دست ناقض حقوق بشر مثل همیشه از آستین کشوری بیرون می آید که حقوق بشر را چون چوب بر سر ملت های دیگر فرود می آورد و آواز دفاع از حق انسانی را با بدترین آوای گوش خراش در چهارسوی جهان طنین می اندازد البته شیطان بزرگ استکبار  نه برای نخستین بار بلکه از روی عادت انسان کشی ، نژادپرستی و زیر پا له کردن کرامت انسانی گرگ صفتانه به جان ملت خود افتاده است ...
اما پایمال کردن حقوق سیاهپوستان علی الخصوص زنان سیاهپوست وزندانی کردن آنها به جرم های واهی واثبات نشده وکتک زدن دانش آموزان دختر چنان ذهن آدمی را درگیر خود می کند که گویی آمریکا در قرن 21 نوع جدیدی از برده داری را باملت خود به آزمون و خطا گذاشته است ... 
                                          

بهتراست جهت  بررسی این موضوع از ماجرای رزاپارکس مادر جنبش آزادی آمریکا شروع کنیم:
رزا پارکس به این خاطر مشهور است که در روز 1دسامبر سال 1955 از دادن صندلی‌اش در اتوبوس به یک مرد سفیدپوست خودداری کرد و در نتیجه بازداشت و جریمه شد. وی در تاریخ آمریکا جایگاه ویژه‌ای دارد و اقدام اعتراض‌آمیز وی در روز اول دسامبر سال ۱۹۵۵ در ایالت آلابامای ایلات متحده ی آمریکا علیه مقررات نژادی نقطه آغاز نمادین جنبش حقوق مدنی سیاهان آمریکا  قلمداد می‌شود. خودداری رزا پارکس از واگذاری صندلی‌اش در یک اتوبوس شهری به یک مرد سفیدپوست و بازداشت متعاقب وی به تحریم گسترده شبکه ترابری همگانی توسط سیاهان منجر شد و به اعتراضات گسترده‌ تر دامن زد.
اکنون لازم است به چند مورد اشاره کنیم و به ذکر نکاتی بپردازیم:
موضوع پایمال شدن حقوق زنان سیاهپوست در آمریکا درسال پیش نیزبه مانند قبل اتفاق افتاد. زن سیاهپوست آمریکایی میریان کاری فقط وفقط به جرم بد رانندگی کردن مقابل دیدگان فرزندش کشته شد و نمایندگان مجلس آمریکا در واکنش به آن فقط دست و پایکوبی کردند! اتفاقی که در داخل کشور ما نیز واکنش بسیاری از فعالان حقوق بشر وحقوق زنان را در پی داشت. اقدامی که نه تنها علیه حقوق زنان سیاهپوست قلمداد می شود بلکه شاهد نمونه های بسیاری از آن علیه همه ی سیاهان هستیم..
اخیرا نیز در پی کشته شدن مایکل براون 18 ساله سیاهپوست در فرگوسن به دست دارن ویلسون پلیس جانی آمریکایی دورنلاکانرزن سیاهپوست 24 ساله در اعتراض به تبرئه ی ویلسون هدف گلوله پلیس قرار گرفت ومتاسفانه چشم چپ خود را ازدست داد...  
                                                     
                                                 
همچنین در همین روزها بود که زن سیاهپوست دیگری که هفت ماهه باردار بود با ضربات بی رحمانه پلیس آمریکا به شکم وصورت خود مواجه شد!
این حادثه در واقع زمانی روی داده است که پلیس همسر این زن را به شدت مورد ضرب و شتم قرار می داد و زمانی که زن برای نجات همسرش به پلیس نزدیک شد آنها وی را به زمین انداختند...
واقعا آیا کسی هست با شنیدن این چند نمونه از خروار جنایات شنیع وضدانسانی فقط به علت سیاهپوست بودن توسط دولت مدعی آزادی ودموکراسی نفهمد که هیبت مترسک گونه آمریکا صرفا برای به رخ جهانیان کشیدن است وبس... در واقع اعلامیه جهانی حقوق بشر که با استناد به آن نداهای حقوق بشری شان گوش فلک را  کرمی کند هم خود شاهدی است براین مدعا که نه تنها این اتفاقات خلاف حقوق بشر است بلکه جنایاتی غیرانسانی است که درکمترجایی از دنیای به اصطلاح مدرن امروز مشاهده می شود.این اعلامیه در ماده 11 خود بیان می دارد                        
«هر شخصی متهم به جرمی کیفری، سزاوار و محق است تا زمان احراز و اثبات جرم در برابر قانون، در محکمه‌ای علنی که تمام حقوق وی در دفاع از خویشتن تضمین شده باشد، بی گناه تلقی شود.»
«هیچ احدی به حسب ارتکاب هرگونه عمل یا ترک عملی که مطابق قوانین مملکتی یا بین المللی، در زمان وقوع آن، حاوی جرمی کیفری نباشد، نمی‌بایست مجرم محسوب گردد. همچنین نمی بایست مجازاتی شدیدتر از آنچه که در زمان وقوع جرم – در قانون – قابل اعمال بود، بر فرد تحمیل گردد.»
این موضوع نشان می دهد که آنها در زمینه رعایت حقوق زنان خصوصا سیاهپوستان علیرغم شعارهای سیاستمدارانه از عقب مانده ترین ملل دنیایند ودولت آمریکا نه تنها حامی تروریست‌های منافق و تکفیری است بلکه خود «تروریست بالذات» بوده و افسادگری به جای اصلاح گری شاخصه او و فتنه گری کارکرد اوست..
خوب است اشاره کنیم به این موضوع که هنوز در کشور به ظاهر توسعه یافته ومدرن آمریکا 16 درصد از مردان براین باورند که مورد ضرب وشتم قرار دادن زنان امری بدیهی و قابل توجیه است !
اعضای هیئت منصفه دادگاههای آمریکا می توانند به صحت واعتبار موارد متعدد تعرض به زنان آفریقایی ، آمریکایی وزنان آمریکای لاتین گواهی دهند..
ازسوی دیگر تفاوت دستمزد میان زنان آفریقایی و آمریکای لاتین ومردان سفیدپوست بسیار زیاد است به طوریکه این مردان به طور متوسط 39 تا 48 درصد بیشتراز زنان سیاهپوست حقوق دریافت می کنند!
واقعا وعلی الانصاف دولتمردان آمریکا برای این جنایات غیرحقوقی و غیر انسانی خود چه توجیهی دارند؟!
آیا وقت آن نرسیده است نهادهای حقوق بشری که دست پرورده خودشان است کمی متوجه  حقوق ملتشان شوند و منتظر یک اتفاق کوچک داخلی در کشورهای دیگر نباشند تاآن را علمی کنند برای پایمال شدن حقوق بشروجهتی برای دستیابی به منافع پلید خود؟
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۳ ، ۱۶:۰۳
سعیده عطائی

بسمه تعالی

فضای غبارآلودشبه روشنفکری این باربه قدری واضح خود را نشان داد که با اندکی تأمل ودقت می توان دریافت که افاضات دروغین مدعیان روشنفکری نه تنها تحجر است وچه بساگاهی نیز به تخریب افرادی منجرمی شود که نتوانسته اند انتظارات این افراد را درجهت سرتاپا روشنفکرشدن برآورده سازند.

به هرحال در توضیح ماوقع جریان اخیر باید گفت که چندی پیش ،اجتماع آیینی اصحاب فرهنگ و هنر با نام «سوگ جامه‌ها» با مقتل‌خوانی بهزاد فراهانی، فرزاد حسنی، بهاره رهنما و با مرثیه خوانی حسام‌الدین سراج و رسول نجفیان در برج میلاد پی گرفته شد؛ امامتأسفانه انعکاس گفته‌های بهاره رهنما در مراسم مقتل‌خوانی، با واکنش‌های تندی از سوی برخی اشخاص و ‌رسانه‌ها همراه شد که نشان داد مدعیان روشنفکری به مانند همیشه تفاوت نقد و تخریب را درک نکرده‌اند.!

بهاره رهنما که حین مقتل‌خوانی در برج میلاد اشک می‌ریخت، گفته بود: مقتل خوانی من ادای دین به کودکان بود و خوشحالم که توانستم نذرم را در اینجا ادا کنم. نگران بودم به مراسم نرسم. در راه دعا می‌کردم سعادت این مقتل خوانی نصیبم شود و بتوانم سهم کوچکی در آیین‌های عاشورایی داشته باشم.

وی افزوده بود: من سفیر انجمن حمایت از کودکان هستم و دلم می‌خواست با مقتل خوانی، ارادتم را به کودکان کربلا و کودکان بی‌پناه امروز نشان دهم. من نذری داشتم که امسال ادا شد و مقتل خوانی در برج میلاد، ادای دینی است که با روا شدن حاجتم امشب آن را ادا کردم. امیدوارم روزی برسد که هیچ کودکی اسیر تیرهای خشم نباشد و کودکان ما از گزند خرافه و تعصب دور بمانند.

درپاسخ به انتقادات این افرادوواکنش های تند و مخربشان به حرکت بهاره رهنما جوابیه ودل نوشته های وی درصفحه ی فیس بوک خودسببی شدتا بسیاری از رسانه ها و قلم ها تحلیل های متفاوتی ارائه دهند وبعضی زبان به مدح و بعضی به ذم وی بگشایند.خانم رهنما درپاسخ به یاوه گویی های این افراد بازبان محاوره این گونه نوشت :

«شنیدم حال خیلی‌ها خرابه سر مقتل‌خونی من؛ از بی‌بی‌سی و... بگیر تا خیلی از روشنفکرنماهای دیگه. جوابم فقط به این آدما اینه زیر پرچم حسین (ع) سینه زدن لیاقت می‌خواد. افتخار می‌ کنم که از بچگی این ارادت رو داشتم و دارم.

جالبه که حتی مصاحبه با تلویزیون رو به خاطر همین حواشی بعد برنامه حذف کردم و انجام ندادم اما نمی‌دونستم هنوزم آدمایی هستن که به خاطر اعتقاد مذهبی که خیلی شخصیه، توهین می‌کنن و به اسم دموکراسی فحاشی می‌کنن و آنقدر وقاحت دارن که علمداری امام حسین (ع) رو تحجر بدونن.

بازم تأکید می‌کنم من افتخار می‌کنم به خواندن مقتل حضرت رقیه در محرم سال هزار و سیصد و نود و سه شمسی و نذر کردم تا زنده ام برای همه کودکان مظلوم در جنگ و به عنوان سفیر انجمن حمایت از حقوق کودکان مقتل حضرت رقیه رو برای مردم بخو‌نم. یا حسین‌».

خب اما نظربه سخنان خانم رهنما وپس لرزه های آن لازم است به ذکر نکاتی پرداخته شود:

اولا اینکه مفتخریم جامعه ی هنری ایران باسراسر جامه ی روشنفکری ای که برتن خودپوشانده است نسبت به افرادی که صرفا داعیه ی روشنفکربودن دارند چنان دهن کجی می کند وآتشین پاسخ می گویدکه خانم رهنما هنرپیشه ی زن معروف ایرانی درپایان درموردشان چنین می نویسد:

« به احترام صاحب مجلسی که بخاطرش به من هتاکی شد به احترام آرامش خانواده و دوستانم و اینهمه طرفدار بزرگوار از طیف های مختلف جامعه آخرین پست را در مورد این جنگ سایبری سازماندهی شده مینویسم اول اینکه خدا را شکر میکنم که دست دشمنم و قصدش را خواندم و روشن شدم. دوم اینکه حسین معززی نیا سردبیر بیست و چهار که متاسفانه این روزها سرطان خون دارد دیروز خواندم که نوشته بود این روزهای بیماری ، چشم من را بر محبت آدم های بسیاری گشود که اگر این فرصت نبود شاید حسش نمیکردم منهم به خداوندی خدا از این دشمن هدفمند ممنونم که خَیل عظیم طرفداران بزرگوار مرا با طیف گسترده شان به من نشان داد، دوم اینکه به حکم پیامبر مهربانی إیمان دارم که گفت بخدا قسم اگر همه آدمها جمع شوند تا کسی را به زمین بزنند و خدا نخواهد چنین نمیشود و اگر همه آدمها جمع شوند و بخواهند کسی را بالا ببرند و خدا نخواهد باز هم این امر غیر ممکن است پس تلاش من و ما هیاهوی بسیار است برای هیچ ، در این مدت منی که چون آنان ادعای روشنفکر ی ندارم جز یک تنوره چی چیزی نگفتم نه با بدنش و قدش و نه با کم مویی و دماغش من تنوره چی خواندمش چون فریاد های قلمش من را یاد تنوره کشیدن دیو های داستان های بچگی می انداخت که هرگز باورم نمیشد روزی واقعی باشند آخر از همه اینکه من مظلوم نما نیستم اما ظلم ستیز چرا به شدت هستم تا الان حکم بر من به روشن سازی و دادن جواب بود و از این چالش لذت هم بردم و بسیار آموختم اما خوب من بعد اگر ادامه دهم به نازنینم و اینهمه مردم بزرگواری که دوستم دارند ظلم کرده ام پس می سپارمش او و سازندگان این موج را به گلوی تیر خورده سه ساله امام حسین(ع) که تا به امروز هرگز چنین نکرده بودم و بخاطر عزیزانم و خانواده ام هر چقدر هم این جنگ سازماندهی شده روانی تان را ادامه دهید نه میخوانم، نه جواب میدهم گاهی واقعا آخرین سنگین سکوت است ،پیگیری قانونی هم اگر بجایی رسید که رسید و اگر نرسید حتما دلایلش را اگر زنده ماندم خواهم گفت و خواهم نوشت به سوالات و اطلاعات غلط یا حتی درست هم در این مورد جوابی نخواهم داد به جای خوبی سپردم تنوره چی و یارانش را حالا آنچه بین ما حکم میکند حقانیت اعتقادات من است و بس مادر بزرگم را خدا بیامرزد همیشه میگفت در اوج خشم دست را به علامت الله اکبر بالا ببر و بگو الله اکبر و همه چیز را به بسپار و باقی را پشت سر بیانداز این آخرین جواب بود و ...الله اکبر.»

ثانیا درتوضیح این مطلب وروشنگری این موضوع بایدگفت که  :

ارزش های دینی و آیینی در جامعه ی اسلامی کاملا پدیده ای اجتماعی وحتی سیاسی بوده ونبایدآنرا صرفا به عقاید شخصی مربوط دانست وبخاطر دخالت دراین جنبه روشنفکرنمایان را سرزنش کرد واین همان چیزی است که درنوشته های خانم رهنما نیز دیده می شود که جادارد به ایشان نیز این موضوع را گوشزد کنیم که نباید گذاشت سکولاریسم دنیامدار شکست خورده ی غربی ، برروح جامعه ی متدین ما وعلی الخصوص هنرمندان و بازیگران غالب شود.درواقع خطری که ازاین جانب ما احساس می کنیم مربوط به همین جنبه است چراکه سکولاریسم هم به معنای مخالفت صریح بادین نیست بلکه در جامعه ی سکولارهم اعتقادات دینی تا زمانی که صرفا به اعتقادات شخصی مربوط باشد محترم است. مروجان این اندیشه باید بدانند که اگرچه براساس آموزه های سکولاریستی دینداری تکلیفی برعهده افراد جامعه نیست وامری دلخواهانه و داوطلبانه است اما این اندیشه نه تنها باروح اسلام سیاسی واسلام ناب محمدی همپوشانی نمی کند بلکه تضادآن حتی در بحث نهضت عاشورا وحرکت تاریخی امام حسین (ع) ویاران ایشان نیز به عینه خود را نشان می دهد. مقام معظم رهبری نیز درتذکراین مطلب به هیئات مذهبی و عشاق امام حسین (ع) فرموده اند:

«هیئتها نمیتوانند سکولار باشند؛ هیئتِ امام حسینِ سکولار ما نداریم! هرکس علاقه‌‌مند به امام حسین است، یعنی علاقه‌‌مند به اسلام سیاسی است، اسلام مجاهد است، اسلام مقاتله است، اسلام خون دادن است، اسلام جان دادن است؛ معنای اعتقاد به امام حسین این است. اینکه آدم در یک مجلس روضه یا هیئت عزاداری مراقب باشد که مبادا وارد مباحث اسلام سیاسی بشود، این غلط است. البتّه معنای این حرف این نیست که هر حادثه‌‌ی سیاسی در کشور اتّفاق می‌‌افتد، ما باید حتماً در مجلس روضه آن را با یک گرایش خاصّی - حالا یا این طرف، یا آن طرف - بیان کنیم و احیاناً با یک چیزهایی هم همراه باشد؛ نه، امّا فکر انقلاب، فکر اسلام، خطّ مبارکی که امام (رضوان الله علیه) در این مملکت ترسیم کردند و باقی گذاشتند، اینها بایستی در مجموعه‌‌ها و مانند اینها حضور داشته باشد.»

ثالثا پیرامون همین بحث باید یادآورشد که علمداری برای امام حسین وزیرپرچم امام حسین بودن صرفابا مقتل خوانی احیا نمی شود و بهتراست خانم رهنما وافرادی مثل ایشان که شاید اعتقادات مذهبی شان را در گوشه ای از پازل زندگی شخصی شان قرار داده اند با نگاهی به سیره ی ائمه ی اطهار(ص) وحرکت تاریخی امام حسین نه تنها به این پدیده بارویکردی اجتماعی و سیاسی بنگرند که این واکنش ها و انتقادات نیز برآن صحه می گذارد ، بلکه درعقاید سیاسی خود نیز تجدیدنظرکنند وتوجه کنند که اگردر سپاه محمد(ص) وزیرپرچم حسین (ع) بودن لیاقت می خواهد درمقابله بودن باافرادی که حرمت امام حسین (علیه السلام) را هم نگه نداشتند هم لیاقت میخواهد. درواقع حامی فتنه وفتنه گران نبودن هم لیاقت می خواهد.خوب است پاسخ ها وواکنش های تند خودرانسبت به کسانی نیزابراز بدارند که درروز عاشورای سال 88احترام سرور و سالار ما را نگه نداشتند وبا کف وسوت وهلهله زیرپرچم یزید نقش بازی کردند. این افراد نه تنها مبارزه با دین وعقایدمذهبی را در عرصه ی زندگی شخصی افراد متدین جامعه ی ما به نمایش نگذاشتند بلکه این اقدام پلیدرا به خیابان ها کشاندند وارزشهای میلیونها انسان مسلمان وشیعه را پایمال کردند.

اماباوجود همه ی اینها بسیار خرسند وخشنودیم که این بارخانم رهنما رسانه ای شد برای پاسخ کوبنده به روشنفکرنماهایی که سلاحی جزآموزه های سکولاریستی ولائیک غیرعلمی وشبه علمی خود ندارند وبه نام دموکراسی و روشنفکری گاهی سرازبرف بیرون می آورندوتریبون بدست می گیرند وطبق عادت مألوفشان ارزش های مقدس دینی را به سخره می گیرند. امیدواریم  که انشاءالله جامعه ی بابصیرت وانقلابیمان وخصوصا جامعه ی هنری روز به روز در راه احیای ارزشهای حسینی وعاشورایی به معنای تام کلمه گام بردارندوموجبات ناراحتی وخشم این افراد را بیش ازپیش فراهم آورند وبرتعداد واکنش هایشان بیفزایند که آنروز همان روز موفقیت وپیروزی ماست...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۳ ، ۱۱:۲۶
سعیده عطائی

جوابیه به اظهارات تأسف بار اخیرتهمینه میلانی!

سه شنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۳، ۰۵:۲۵ ب.ظ

مدتی از پخش اوهام پوچ وسخیف خانم میلانی ازرسانه ملی جمهوری اسلامی در برنامه هفت نگذشته است که برآن شدم صرفا جهت روشنفکری وتبیین فضای فکری جامعه ی انقلابی و متدینمان جوابیه ای به ایشان بنویسم چراکه اگرهدف جواب به هذیانات این فرد و امثال او باشد قلم ووفکر ووقت جبهه فکری انقلاب را حیف است که صرف آن شود...

درابتدا لازم به نظر می آید چندنکته ای که توسط ایشان گفته شدوازآنتن رسانه پخش ذکرگردد  و بعدپیرامون هریک ازآنان به نکاتی پرداخته شود:

1-افسانه خواندن دشمن توسط ایشان واینکه کلا دشمنی وجود ندارد ادعایی است که آن چنان بی مبنا به نظرمیرسد که میتوان گفت امروزه عامه افراد کوچه و خیابان جامعه ایران هم دشمن را افسانه نمی دانند چه برسد به افرادی که هدایت فکری وفرهنگی جامعه رابرعهده دارند یا افرادی مثل خانم میلانی که وجود یک نظام روشنفکری  را برای خود متصورند. چه اینکه حتی دراظهارات خود ابرقدرتها واستکبارجهانی ، شاهد تصریح آشکار به دشمنی با ایران هستیم که برای فهم این موضوع به خانم میلانی پیشنهاد می شود حداقل اندکی از وقت خود را به مطالعات تاریخی علی الخصوص در زمینه روابط ایران وآمریکا درسده ی اخیر بپردازند!دراینجا شمه ای از آن آورده می شود:

مروری بر روابط ایران با آمریکا بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به ما نشان می دهد که تعارضات اساسی و جدی ای میان جمهوری اسلامی ایران و آمریکا و جود دارد و آمریکا نابودی نظام جمهوری اسلامی راهدف خود قرار داده است. آمریکا در دوران پهلوی به ویژه در دوران پهلوی دوم ، ایران را به عنوان شریک استراتژیک خود در منطقه خاورمیانه می دید و حکومت پهلوی نیز منافع خود را در همسویی با غرب تصور و تعریف می کرد اما با وقوع انقلاب اسلامی و مسلط شدن گفتمان انقلابی-اسلامی این رابطه دگرگون شد و این دو منافع خود را در تقابل با یکدیگر تعریف کردند . وقوع انقلاب اسلامی ایران در منطقه مهم و استراتژیک خاورمیانه در سال ۱۳۵۷ ضربه محکمی بر منافع غرب و به ویژه آمریکا وارد نمود .تاجاییکه  مسدود کردن اموال ایران در بانک های آمریکایی و عدم باز گرداندن سرمایه های ایران به این کشور، تحریک کشورهای متحد برای تحریم ها و قطع روابط اقتصادی با ایران و ممنوع نمودن واردات نفت از ایران و.... ضررهای زیادی به نظام نو پای انقلاب اسلامی ایران وارد کرد.همزمان با این محدودیت ها، آغاز جنگ عراق علیه ایران که با تحریک و حمایت غرب صورت گرفت، فشارها علیه ایران را دو چندان نمود.

در جنگ تحمیلی، آمریکا ضمن کمکهای مالی، نظامی، اطلاعاتی و سیاسی گسترده به رژیم بعث عراق، ایران را مورد هجوم گسترده عملیات روانی قرار داد،    همان طور که به تفصیل نشان داده شد از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و سرنگونی رژیم شاهنشاهی و متحد غرب در ایران آمریکا از هیچ کوششی برای ساقط نمودن نظام جمهوری اسلامی ایران فرو گذار نکرده است و در ادوار مختلف به بهانه ها و دستاویز های متعدد ایران را تحت فشارهای مختلف قرار داده است. از راه اندازی جنگ گرفته تا تحریم های شدید اقتصادی، تحریم هایی که کماکان با وجود مذاکرات هسته ای به قوت خود باقی هستند. همه این رویداد های تاریخی و رفتار آمریکا در این سه دهه در برابر جمهوری اسلامی ایران به خوبی گویای این مطلب است که غرب و در رأس آن آمریکا با ماهیت نظام ایران سر جنگ دارند و فشارهای متعددی که تا کنون وارد آورده است در راستای از بین بردن نظام جمهوری اسلامی ایران قابل تحلیل هستند.  پس احراز دشمنی دیرینه ی غرب و در رأس آن امریکا کار دشواری نیست...

2-ازدیدگاه نظریه پردازفرهنگی ! مهمان برنامه هفت حمله وتهاجم فرهنگی دشمن نیز وهم است وباب کردن این نگرش در جامعه شایدخیانت به جامعه دیده می شود . خانم میلانی! آیا تابه حال به این موضوع فکرکرده اید که باساختن فیلمهای دون مایه ی  سخیف که شیره ای جز ازهم پاشی بنیان مستحکم خانواده ایرانی ندارد به فرهنگ جامعه حمله کرده اید و آب در آسیاب دشمن ریخته اید؟  نمونه ی تهاجم فرهنگی را می توانید در فیلمهای خودتان مشاهده کنید چه برسد به هجمه فرهنگی دشمنان ایران اسلامی علیه فرهنگ واعتقاددررسانه ها وفیلمهای خودشان.حتی خود جوامع به اصطلاح توسعه یافته ی اروپایی نیز اذعان به تهاجم فرهنگی آمریکا علیه خود دارند( که در بیانات رهبری به وضوح پیداست) چه برسد به ایران اسلامی که با نوع نظام حکومت دینی و داعیه حکومت جهانی اسلام دشمنی همه جانبه ی دشمنانش را ازدیربازتحمل کرده است  .

دراینجا لازم است به بعضی ازبیانات استراتژیک مقام معظم رهبری  درعرصه فرهنگ وتهاجم فرهنگی بپردازیم:

-« چند سال قبل از این بحث تهاجم فرهنگی را مطرح کردیم، بعضی‌ها اصل تهاجم را منکر شدند؛ گفتند چه تهاجمی؟ بعد دیدند که نه فقط ما می گوییم، خیلی از کشورهای غیرغربی هم مسئله‌ی تهاجم فرهنگی را مطرح می کنند و می گویند، غربی‌ها به ما تهاجم فرهنگی کردند؛ بعد دیدند که خود اروپایی‌ها هم می گویند آمریکا به ما تهاجم فرهنگی کرده! لابد دیده‌اید، خوانده‌اید که گفتند فیلم های آمریکایی، کتابهای آمریکایی چه تهاجم فرهنگی‌ای به ما کرده‌اند و دارند فرهنگ ما را تحت تأثیر قرار می دهند. بعد بالاخره به برکت قبول دیگران، این حرف ما هم مورد قبول خیلی از کسانی که قبول نمی کردند قرار گرفت. »      -« جوانان ما، زن و مرد ما نباید احساس کنند که دوران مجاهدت به پایان رسید، خطری ما را تهدید نمی کند. ممکن است خطر نظامی ما را تهدید نکند، همین جور هم هست. امروز ملت ایران به آن رتبه‌ای از  اقتدار رسیده که خطرپذیری دشمنان خود را بسیار بالا برده، جرات نمی کنند به این ملت تهاجم نظامی کنند؛ می دانند سرکوب خواهند شد؛ می دانند که این ملت مقاوم است. بنابراین خطر تهاجم نظامی بسیار پائین است؛ اما تهاجم فقط تهاجم نظامی نیست. دشمن به آن نقاطی متوجه می شود که پشتوانه‌ی استقامت ملی ماست. دشمن وحدت ملی و ایمان عمیق دینی را هدف قرار می دهد. دشمن روحیه‌ی صبر و استقامت مردان و زنان ما را هدف قرار می دهد؛ این تهاجم از تهاجم نظامی خطرناکتر است..

در تهاجم نظامی شما طرفتان را می شناسید، دشمن تان را می بینید، اما در تهاجم معنوی، تهاجم فرهنگی، تهاجم نرم، شما دشمن را در مقابل چشمتان نمی بینید. هوشیاری لازم است... »            

 3-اظهارات سخیف تهمینه میلانی پیرامون وضعیت زن در جامعه ایران نیز کاملا جانبدارانه وبرخاسته از القائاتی است که درطول این سالها به ایشان و امثال این افراد شده است و میتوان گفت گوشمان ازاین حرفها پرشده چراکه طبق فرموده ی امام(ره) دشمن دقیقا ازجایی که اورا ناراحت میکند شروع به آسیب رسانی و القاء شبهه می کند.

برای فهم این قسمت کافی است سرکارخانم وافرادی نظیرایشان که داعیه روشنفکری دارند ودلشان به حال زن ایرانی سوخته است که مخفیگاه جایگاه اوست!به مقایسه ای اجمالی بپردازیم پیرامون وضعیت زن در جوامع غربی که ازمنظرشان فضای رعایت حقوق زن گل و بلبل است وجامعه ی ایران که زن را مخفی می کنند!:

-          آزارجنسی : بررسی پدیده آزارهای جنسی را با نقل قولی از «مارلین فرنچ» آغاز می کنم. او می گوید: «همه مردان در هر طبقه کاری که باشند، حتی اگر عده ای از آنها شرکت فعّال نداشته باشند و فقط بیننده باشند، در رساندن آزار جنسی به زنان همکار، باهم همدست هستند. طبق شهادت زنانی که در شرکت های آتش نشانی آمریکا کار می کنند، آنها به قدری مورد اذیت و آزار جنسی هستند که خطری برای زندگی آنها به شمار می روند.» مارلین، فرنچ، جنگ علیه زنان، ترجمه توران دخت تمدن (مالکی) ص 212 ـ 215

امنیت زنان: دی نیوز":بر اساس آمار سازمان ملل که در‌خصوص وضعیت امنیت زنان در جهان منتشر شده است شاهد تفاوت فاحش میان امنیت زنان در ایران و اروپا هستیم. وی افزود: زنان در اروپا و آمریکا در ساعات انتهایی شب برای حضور در خیابان‌ها امنیت کافی ندارند همچنین زنان کشورهای اروپایی در خانواده‌ نیز امنیت کافی ندارند چون  آمار خشونت علیه زنان و کودکان در این کشورها به شدت روبه افزایش است..

آزارجسمی: در آمریکا به طور متوسط از هر روز 3 زن، یکی به دست شوهرش کشته می شود. بیش از 1.8 میلیون شوهر در آمریکا به طور وحشتناکی زنان خود را کتک می زنند و 30 تا 35 درصد زنان آمریکایی مورد آزار شوهران خود قرار می گیرند. ! به نقل از هفته نامه آلمانی «اشپیگل» نیز، نتیجه بررسی  اخیر درباره زندگی زنان اروپایی نشان می‌دهد که از هر 3 زن اروپایی یک نفر قربانی خشونت  شده و این خشونت در قالب  فیزیکی یا جنسی  بوده است.

درپایان باید گفت که اظهارات سخیف اخیر و پیشین خانم میلانی بیشماربود که پاسخ بسیاری از آنها درحوصله ی این مطلب نمی گنجد مثلادرمورد اظهارایشان راجع به عدم وجود فیلم سیاه که فقط میتوان سوال کرد که نظر ایشان راجع به فیلمهای جنسی ساخته شده در غرب که زن در آن به فجیع ترین وضع مورد اذیت وآزار جنسی قرار میگیردچیست؟ و آیا این آزادی زن است یابه افسارکشیدن او؟وآیا این فیلم سیاه نیست؟

همچنین ضروری است دراین قسمت ضمن قدردانی اززحمات جناب آقای دکترضرغامی ازریاست جدیدسازمان تقاضاشود که به هیچ وجه اجازه ندهند آنتن رسانه ملی که باید صرف اشاعه ی تفکرات وفرهنگ غنی ایرانی اسلامی باشد بیهوده خرج پخش اوهام پوچ وبی ارزش افرادی شود که شبهه درمورد این موضوع وجود دارد که آیا خود می فهمند چه میگویند و کجا می گویند؟!


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۳ ، ۱۷:۲۵
سعیده عطائی

زینب (سلام الله علیها) معلم مردان عالم

دوشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۳، ۱۱:۱۳ ق.ظ

  هنوز چند سال بیشتر نداشت که درخت کهن‌سال زندگی‌اش جد عزیزش ازدنیارفت. کسی که نه‌تنها تکیه‌گاه بلکه نوازشگر او بود. پس‌ازآن مدتی بیش نگذشت که دریای عاطفه، مادر بزرگوارش زهرای مرضیه رخت از جهان بربست. چیزی نگذشته بود که زینب تنها تکیه‌گاهش، پدرش علی ابن ابیطالب را نیز از دست داد وتنهادلخوشی اش در دنیا دو برادرش بود. اما چه بگویم که مصیبت عظما وقتی است که این دو، زینب را با کوله باری از غم تنها می‌گذارند و زبان قاصر می‌شود از وصف این فاجعه و حادثه‌ی عظیم.

مگر نه این است که در لحظه‌ی تولد بانوی استقامت، جبرئیل آمد و با غصه گریه گفت:

«همه‌ی عمر در اندوه این دختر می‌گریم که در همه عمر جز مصیبت اندوه نخواهد دید.»

   آری زینب جان در وصف مصیبت تو نمی‌شود نوشت اما باید گفت توجه شیرزن دشت کربلایی باید همه‌ی تکیه‌گاه‌هایت فروبریزد و همه‌ی پیوندهای تو باید بریده شود تا فقط به او تکیه کنی و عهدی که با همه‌ی کودکی‌ات بستی با همه‌ی بزرگی‌ات پایش بایستی...

اما باید به این نکته رسیدکه زینب چه کرد که معلم مردان عالم شد:

ازاستقامت وصف‌ناشدنی‌اش بگویم یا از صبرش؟ از مرد بودنش یا مودتش؟ یا نه بهتراست از مروت بانوی خورشید شروع کنم...

    بله داستان قبله‌ی مروت ما ازاینجا شروع می‌شود که در وهله‌ی اول انسان زینب را می‌تواند در نماز شبش در شب عاشورا بشناسد. آنگاه‌که قامت به نماز بسته و همه را دعا می‌کند. چه آن‌ها که می‌شناسد و چه آن‌ها که نمی‌شناسد. چه آن‌ها که نامشان را در نامه‌های برادرش دیده است و اکنون از سپاه دشمن خبرشان را می‌شنود و چه آنان که قبیله و عشیره‌شان را می‌داند. دوست دارد ملائک و اجنه را نشانشان دهد که چگونه آماده‌ی یاری حسین‌اند و پرده از چشم‌هایشان بردارد و نشان دهد فرشتگانی که ضجه می‌زنند: «أتجعل فیها من یفسد فیها ویسفک الدماء»...

و اما در روز عاشورا ازآنجایی‌که حسین برای سپاه دشمن سخنرانی می‌کند و زینب گوش می‌سپارد و آرام گریه می‌کند تا آنجا که رسالتش این است که در مرکز میدان غم را از چهره‌ی حسین بزداید ودرخیام از سجاد وزن و بچه‌ها پرستاری کند و مأمن امنی برای کودکان باشد هر بار که حسین از میدان می‌آید تا سلامتی‌اش را با او در میان بگذارد و از شهادت اصحاب رمقی در پاهایش نمانده است او زینب است که به وی آرامش می‌دهد و زخم‌هایش را التیام می‌بخشد.

اما اوج داستان مادر، صبر و زیبایی‌ها را ازآنجا باید بیان کرد که پیکر پاره‌پاره علی‌اکبر به خیمه‌ها می‌رسد و او شیوه کنان خود را به بیرون خیمه‌ها می‌اندازد و روی به ناخن می‌تراشد و خود را روی پیکر علی می‌اندازد...

و این بار حسین است که می‌گوید: «زینب را دریابید...» زینب که عون و محمدش را قربانی حسین کرد و خم به ابرو نیاورد حال صدای ضجه‌اش عرش را پرکرده است.

و اما کم‌کم زینب باید خودش را مهیا کند که حادثه به اوج خودش نزدیک می‌شود و هنگامه وداع در حال فرارسیدن است...آری حکایت غریبی است حکایت دل کندن از حسین که فهم از دریافتن آن عاجز است چه برسد به گفتن و پرداختن آن و همه‌ی زیبایی‌های زینب در اینجا خلاصه می‌شود که چگونه چون حسین مردانه می‌ایستد و کودکان را نجات می‌دهد درحالی‌که تنها چیزی که برای او مانده است پیکر غرق به خون اباعبدالله است و معنی واقعی این جمله آشکار می‌شود که آری: کربلا در کربلا می‌ماند اگر زینب نبود...

 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۳ ، ۱۱:۱۳
سعیده عطائی